شیرین زبونیهای قند عسلم25
امیر مهدی دیروز رفت کنار کمد و گفت:مامان !!!بیــــــــــــــــا!!کارت دارم!!! مامان:بله پسرم! امیر مهدی دست مامانو کشید و برد سر کمد و ....بله....گوشی و کاف فشار خونو میخواست!!! مامان:پسرم بگیر ولی مواظب باش خراب نشن! امیر مهدی:بیا!!!فشارتو بگیرم!!!! مامان:باشه پسرم! و امیر مهدی با دقت بسیارشروع کرد و گوشی رو انداخت دور گردنش(به جای تو گوشش!)و دستشو گذاشت رو دست من که مثلا نبض منو پیدا کنه!!!و کافو دور دستم بست و شروع به باد کردن کرد...دیده بود بعد من پیچو اروم باز میکنم و عینا همین کارو کرد!!و تمام کارهارو با اینکه فقط یک بار دیده بود درست انجام داد... مامان:اقای دکتر!!!فشارم خوبه؟...